حواس‌پرتی و نگرانی کودک: وقتی فرزندمان مضطرب است

Friday، ۲۲ Esfand ۱۳۹۹

کودکان ما در بسیاری از اتفاقاتی که برایشان می افتد ممکن است خیلی احساس نگرانی کنند. آن ها از برنامه های تلویزیون و روزنامه های علمی، کتاب ها و اتفاقات روزمره گاهی بسیار تأثیر می پذیرند. به عبارتی دیگر کودکان ما خود را جای فرد، موجود، شخصیت یا محتوای آن اتفاق به ظاهر واقعی (اما واقعی برای کودک) می گذارند. به همین خاطر هم هست که خیلی اوقات در مورد شخصیت ها و اتفاقات هیجان انگیز و ترسناک حرف می زنند و حتی در مورد آن ها خواب ها یا کابوس هایی را نیز می بینند. در این راستا آن ها در سنین سه تا پنج سالگی در حال شکل دادن به خودپنداره خود هستند، بخش بزرگی از این خودپنداره وابسته به محیط بیرون است؛ یعنی کودکان در این سنین به دنبال بازخورد گرفتن از محیط بیرون هم هستند. به همین دلیل اتفاقات و ماجراهای روزمره برای آن ها اهمیت پیدا می کنند. اما چطور این اتفاقات روزمره می توانند سبب نگرانی زیاد و اضطراب بیمارگونه شوند؟

شاید این مکالمه برای همه ی ما آشنا باشد:

کودک: اگه دزد به خونمون بیاد چی کار کنیم؟
مادر: دزد نمی آید، درها قفل هستند.
کودک: اما اگه بیاد چی؟
مادر: به پلیس زنگ می زنیم.
کودک: اما اگه دزدها سیم تلفن را قطع کنند چی؟
مادر: از سگمون می ترسند و فرار می کنند.
کودک: اگه سگ رو بکشند چی؟
مادر: این طور نمیشه خب
کودک: اما اگه...
مادر: بسه دیگه؛ این حرفا چیه؟

بسیاری از کودکان از اتفاقات و مسائلی که برایشان پیش می آیند احساس نگرانی و گوش بزنگی می کنند. در این مواقع ممکن است ما والدین نیز از این که نمی توانیم بحث و نگرانی کودک را به خوبی مدیریت کنیم یا برای آن راهکاری بیاندیشیم، عصبانی و هراسان می شویم و حتی ممکن است سر فرزندان خود داد بزنیم؛ البته شاید فکر کنیم آن ها قصد دارند ما را آزار دهند و وقتمان را پر کنند. اما آیا واقعاً این گونه است؟

در ابتدا بد نیست بدانیم کودکان نگران چگونه فکر می کنند؟

- آن ها انگار راداری برای تشخیص خطر دارند.
- آن ها بر جنبه های خطرناک یک اتفاق بسیار تمرکز می کنند.
- آن ها توانایی کنترل و سازگاریشان با محیط را دست کم می گیرند و معمولاً به همین دلیل احساس ترس می کنند.
- آن ها بر شکست های گذشته خود بسیار بیشتر تمرکز و توجه دارند و آینده را بسیار خطرناک تر از حالت عادیش می پندارند.
- به خاطر همین ترس ها و نگرانی های شایع _که به آن اختلال اضطراب مفرط یا اختلال اضطراب فراگیر می گویند_ لذت از اتفاقات و زندگی را فراموش می کنند.
- نکته ی مهم این است که خود آن ها متوجه انبوه نگرانی هایشان نیستند؛ در بعضی از کودکان سن پایین تر آن ها اصلاً درکی از نگرانی ندارند.
- گاهی اوقات آن ها از درد جسمانی نیز شکایت می کنند. این درد جسمانی می تواند نوعی شکایت روانی و بیان خطر ناشی از نگرانی در آن ها باشد.
- خستگی مدام، سردردهای تنشی ناشی از نگرانی زیاد، منقبض کردن های عضلات و بداخلاقی ها متعدد می توانند نوعی نمود بیرونی این نگرانی ها باشند.
- در بسیاری از مواقع به دلیل عدم کنترل افکار نگران کننده، فرزندان ما ممکن است دچار کمبود توجه نیز بشوند؛ یعنی بسیاری از تکالیف یا حرف های دیگران را به دلیل توجه زیاد به افکار نگران کننده مخرب، نادیده می گیرند. به همین دلیل ممکن است خیلی از افراد به این کودکان حواس پرت نیز بگویند.
- تصور فاجعه به بار آمدن در کودکان باعث می شود که به عنوان مثال آن ها از ترسناک بودن امتحان بیشتر از خود امتحان بترسند؛ این تصور کاملاً غیرواقعی است (البته نه برای کودک)؛ به نوعی کودک برای محافظت از خود این کار را انجام می دهد. اما این محافظت زیاد کارآمد نیست.

- در بسیاری از مواقع می توان تنها این نگرانی کودک را درک کرد؛ فرزند ما به دلیل تجربه ی اضطراب زیاد در موقعیت نگرانی نیاز دارد که مورد همدلی و توجه قرار بگیرد. این اولین مرحله ای است که ما می توانیم برای کودک خود محیط امنی را فراهم کنیم.
- پرت کردن حواس در بعضی مواقع می تواند راهکار مناسبی باشد؛ مثلا اگر کودک از صدای آژیر پلیس دچار نگرانی شده است می توان او را مشغول کار یا بازی مورد علاقه اش کنیم. البته این برای مواقعی است که نگرانی کودک لحظه ای و زودگذر است و ما نیز فرصت زیادی برای بررسی موقعیت نداریم.
- یک راه های مناسب برای درک بهتر نگرانی فرزندانمان بعد از همدلی این است که بتوانیم فکر نگران کننده او را بشناسیم. گاهی اوقات فرزندان ما دارای خطاها و تحریف هایی در ذهن و فکرشان هستند که در مطلب "حواس پرتی یا نگرانی!؟ وقتی افکار فرزند ما پر از نگرانی هستند" به بخشی از این افکار اشاره شد.

این افکار به کودکان اجازه نمی دهد تا بتوانند موقعیت را به درستی درک کنند و بعد برای آن به دنبال راه حلی منطقی باشند. این تحریف های شناختی شامل موارد زیر هستند:
۱. نتیجه گیری دلخواه: در این تحریف شناختی کودکان یک برداشت غلط از اتفاق را در ذهن خود می پرورانند که اصلا شواهدی برای واقعی بودن آن در جهان خارج وجود ندارد؛ به عنوان مثال "وقتی علی امروز به من زنگ نزد یعنی این که اون از من بدش می آید".
۲. جداسازی گزینشی: در این تحریف کودک به یک مقوله ی کاملاً بی اهمیت به صورت افراطی توجه می کند؛ مثلاً "من امروز تو کلاس کنفرانس دادم؛ ولی به محض اینکه ارائه ام تموم شد یه دفعه ای یکی از دوستام خمیازه کشید؛ درحالی که در کلاس تقریباً همه کلاس مشغول تشویق کردن محمد بودند".
۳. تعمیم دادن: در این خطای رایج فکری نیز وقتی کودک دچار یک اشتباه یا شکست می شود نتیجه می گیرد که در رشته های دیگر هم نمی تواند موفق باشد.
۴. کوچک یا بزرگ شمردن: در این خطا کودکان یک اتفاق یا موفقیت یا شکست را از حد طبیعی خود کوچک تر یا بزرگ تر می پندارند. مثل این مثال که "خیابان ها پر از سگ های وحشی هستند (بزرگ شمردن خطر) و من هم هیچ کاری نمی توانم بکنم (کوچک شمردن توانایی خود)".
۵. تفکر سیاه یا سفید: عملاً وقتی کودک ما می گوید "من هیچ کاری را نمی توانم درست انجام دهم" یا اینکه چون "عرفان حرف من رو فهمید پس اون بهترین دوست دنیاست" را می توان به ترتیب تفکر سیاه و تفکر سفید نامید؛ این نوع تفکر یعنی همه چیز یک فرایندی صفر و یکی دارد و همه چیز قطعی است؛ معمولاً کودکان برای ارزش گذاری (+ یا -) بر روی اتفاقات یا اشخاص از این نوع تفکر استفاده می کنند.
۶. شخصی کردن: در شخصی سازی کردن کودک هر رویدادی را بیش از حد به خود می گیرد یا به عبارتی او خود را خیلی مقصر در امور می پندارد، در صورتی که ممکن است آن اتفاق هیچ ربطی به او نداشته باشد؛ مثلاً وقتی کودک می بیند یک نفر دارد می خندد این خنده را نوعی مسخره کردن خودش می پندارد.
۷. منطق احساسی: در این خطای فکر نیز کودکان به هر اتفاقی یک برچسب احساسی زودگذر می دهند؛ مثلا "من چون ناراحتم پس همیشه شکست خواهم خورد".
این هفت تحریف یا خطای شناختی می تواند زمینه را برای نگرانی و اضطراب کودک فراهم کند.

- بررسی افکار فوق به همراه کودک روش مناسبی برای کاهش نگرانی های اوست. اما قبل از هرگونه کاری باید بدانیم که خودمان نیز چقدر از این تحریف های شناختی بهره می بریم؛ چون همه ی افراد به میزانی از این خطاها و تحریف ها استفاده می کنند.
- خیلی اوقات افکار کودک به صورت خودکار به ذهن او هجوم می آورند؛ این افکار عمدتاً غیر واقعی هستند و می توان آن ها را با دلیل و منطق تا حدی تعدیل کرد؛ به عنوان مثال:
کودک: "مامان این جا همیشه ترسناکه؛ من میام اینجا حالم بد میشه؛ یعنی یه جورایی نگران میشم. خیلی سگ هست اینجا".
مادر: بعد از برقراری ارتباط همدلانه، انعکاس هیجان و فهم دقیق علت نگرانی (مثل اوه راست میگی سگ یکمی ترسناکه یا می فهمم یکمی نگران شدی) مادر می تواند از واژه ی "همیشه" فرزند خود متوجه شود که او از یک خطای فکر استفاده کرده است؛ به عبارت دیگر از آن محل موردنظر فقط دو بار سگ های ولگرد عبور کرده اند و درواقع کودک با بزرگ شمردن این اتفاق قصد دارد بار واقعی ترسش را بیشتر جلوه دهد. در این موقع مادر می تواند بگوید "ببین عزیزم حق داری از سگ ها بترسی، بعضی از اونا خیلی ترسناک هستن؛ ولی اگه یادت باشه ما قبلنا که از این مسیر می آمدیم اصلاً سگی رو نمی دیدیم؛ یادته؟"
- باید توجه داشت که در بعضی مواقع جایگزینی افکاری که باعث نگرانی شدید در کودکان می شوند را نمی توان به راحتی کنترل کرد؛ به همین دلیل مهم است که برای بررسی این نگرانی ها و شدت آن ها به روان شناس کودک و نوجوان مراجعه نمود.

در ادامه این نکته را بررسی می کنیم که چطور می توانیم با کمک فرزندان خود بهتر به حل مسائلشان نزدیک شویم:

  • همانطور که گفته شد برای رسیدن به حل نگرانی های فرزندان خود باید فکر آن ها را واقعی تر کنیم؛ باید بدانیم دقیقاً قرار است در چه زمینی بازی کرده و راهکارهای دونفره ارائه دهیم؛ مثلاً در موقعیت اضطراب امتحان فکرهای واقعی می توانند این ها باشند: " من می ترسم که امتحان درس x را بیافتم" یا " من احتمال می دم  معلم ما از جاهایی که من خوندم فردا سوالی را نیاورد" و مواردی نظیر این. این فکرها معمولاً به طور مشخص روی نگرانی اصلی فرزند ما سوار هستن.
  • برای واقعی کردن فرزند خود نیازی نیست ایده و تفکر خود را به او بقبولانیم؛ می توانیم با پرسیدن سوال های نسبتاً مستقیم فکر واقعی را از فرزند خود دریافت کنیم؛ سوال هایی مثل "می تونی بگی دقیقاً از چی نگرانی؛ میشه بیشتر توضیح بدی؛ من متوجه نشدم دقیقاً تو از چه چیزی ناراحت و نگران شدی؛ فکر می کنم بهتره با هم ببینیم تو دقیقاً از چی نگران شدی و در آخر عزیزم ببین درست می گم، از اینکه در امتحان نمره خوبی رو نگیری خیلی نگران شدی؟ ".
  • بسیاری از مواقع ترس و نگرانی ها آن قدر زیاد هستند که نیاز داریم اندکی برای رسیدن به نتیجه و مشکل اصلی با کودکمان کمی بیشتر صحبت کنیم و نگرانی های آن ها را حین صحبت کردنشان با همدلی، به آغوش کشیدن، خوب شنیدن و قضاوت نکردن بی جا کمتر کنیم؛ مثلا به جای اینکه بگوییم "من فکر می کنم تو بچه ی تنبلی شدی" بهتر است بگوییم " من دوست دارم با هم به یه نتیجه ای برسیم و ببینیم چرا آنقدر نگران امتحان هستیم". در این جا عملاً با جمع خود و فرزندتان (یعنی گفتن ما) وارد زمین ذهنی او شده اید و گویا دارید او را بهتر درک می کنید.
  • برای احساسات از نام گذاری استفاده کنیم. مثلاً بگوییم "فکر می کنی نگرانی تو شبیه به چه حیوانی می ماند؟ مثلاً خوبه بگیم خرس خطرناک یا مثلاً گرگ ترسناک یا ...". فرزندان ما با بهتر می توانند ارتباط واقعی را با مشکل خود برقرار کنند.
  • ما والدین باید بدانیم زمانی که خیلی دچار تنش و اضطراب می شویم در چهره، بدن، میزان تعریق، ضربان قلب، خواب، خوراک و در مجموع در بدن ما تغییرات خاصی اتفاق می افتد. به این تغییرات نشانگان جسمی اضطراب می گویند. اگر قرار است فرزند ما به خاطر ترس از صبح قبل از برگزاری امتحان تند تند نفس بکشد ما می توانیم به او یادآوری کنیم که او به خاطر ترسش (که می تواند یک ترس طبیعی برای او باشد) دچار این حالت شده است؛ بعد از این فهم مشترک می توانیم از او بخواهیم تا با چند نفس عمیق (مثل خودتان) سعی کند کمی استرس خود را کاهش دهد.
  • لازم است به بچه ها توضیح دهیم که از نمره بد تا به حال کسی نمرده است؛ یا حالت تنگی نفس او برای همیشه این گونه بد نیست؛ یا قرار نیست کسی با یک روز نخوابیدن از بین برود و در نهایت این علامت ها نشانه ی دیوانگی نیست که بخواهیم آن را از مادر و پدر مخفی نگه داریم؛ ممکن است همه در طول زندگی خود با این علامت ها مواجه شده باشند.

  • گفت و گوی ذهنی سازگاری می تواند در شناخت فکر واقعی و منبع استرس به ما کمک کند. این سوال ها می توانند کمک کننده باشند: "چقدر ممکنه واقعاً پیش بیاد که نتونم امتحان رو خوب پاس کنم؟ آیا واقعا من در موقعیت مشابه هم نتوانستم نمره خوبی بگیرم؟ اگر بدترین وضعیت هم پیش بیاید خوب بعدش چه می شود؟ چگونه می توانم آن را حل کنم؟ اگر راهی پیدا نمی کنم بهتر است چطور عمل کنم تا بتوانم نگرانی ام را کمتر کنم؟" این سوالات می توانند به صورت دونفره و در یک مکالمه انجام پرسیده شوند. در نهایت ما والیدن باید بتوانیم به دو سری سوال اصلی دست پیدا کنیم: یک. برای کاهش اضطراب خودمان، به چه چیزی می توانیم فکر کنیم؟ دو. برای کاهش اضطراب خود، چه می توانیم بکنیم.

بعد از شناخت افکار استرس زا و راهکارهای شناخت فکر واقعی منتهی به نگرانی باید به این نکته بپردازیم که فرزندان ما در هنگام تجربه ی زنده ی حالات اضطرابی و نگرانی چه کارهایی را به تنهایی می توانند انجام دهند.

بد نیست ابتدا کمی با استرس و اختلالات اضطرابی آشنا شویم:

اختلالات اضطرابی جزء مشکلات روان شناختی هستند که دارای دو ویژگی ترس و اضطراب می باشند. این دو ویژگی کمی با هم تفاوت دارند؛ در ترس یک تهدید قابل توجه عینی وجود دارد؛ مثل ترس از موش یا سوسک که وجود عینی و واقعی دارند. اما در اضطراب این نگرانی می تواند در مورد اتفاقات آینده باشد؛ مثل کسی که از امتحان آینده خود با اینکه مطالعات کافی هم داشته باشد باز هم بسیار نگران است. همانطور که در مطالب قبلی همین هم اشاره شد افراد مبتلا به مشکلات اضطرابی، نگرانی خود را بیش از حد می پندارند.

در بعضی از اضطراب ها افراد از یک موقعیت یا اتفاق خاص می ترسند مثل ترس از ارتفاق. در بعضی دیگر افراد از حضور در جمع یا مکان ها باز یا شلوغ هراسان اند؛ این اختلالات تا حد بسیاری وابسته به رشد و تحول کودک هستند؛ تا جایی که با وجود نشانه هایی چون تجربه ترس و اضطراب، ترس و اجتناب از حضور در جمع و شلوغی، حملات اضطرابی و وحشت زدگی که نشانه های آن در بدن قابل شناسایی هستند (برای مطالعه در مورد نشانگان بدنی ترس اینجا را بخوانید) و حتی جدایی سخت کودک از مادر (شایع ترین این رفتار در کودکان معمولا در سنین کمتر از ۱۲ سال بروز پیدا می کند) حتما باید به روان شناس کودک و نوجوان مراجعه کرد.

با شناخت خیلی مختصر مفاهیم بالا، ما والدین باید توجه کنیم که بین نگرانی های جزئی و بالینی تفاوت وجود دارد. چراکه به صورت عادی همه ی افراد از جمله فرزندان ما با چالش ها و نگرانی های زیادی در زندگی شان مواجه هستند و خواهند بود؛ تا جایی که این چالش ها تغذیه، خواب، عملکرد مغزی (مثلا حواس پرتی مرضی ناشی از اضطراب)، عملکرد تحصیلی و روابط دوستانه و خانوادگی فرزندان ما را به خطر نیندازند، می توان آن ها را جزء نگرانی های جزئی و گذرا زندگی در نظر گرفت.

یک سوال. برای این اضطراب های گذرا و جزئی فرزندان ما به چه مهارت های واقعی احتیاج دارند؟
دکتر فیلیپ کندال (Philip Kendall) به همراه همکاران خود در دانشگاه تمپل آمریکا (Temple University) روشی را ابداع کرده است که می تواند به صورت کلی، مواجهه با نگرانی های طبیعی و گذرا را برای کودکان تسهیل کند؛ این مهارت به عنوان یادآوری واژه هراس شناخته می شود:

هـ : این حالتی که به من دست داده (مثل ترس، فشار یا ناراحتی و نگرانی و ...) تنها یک حالت هراس است و چیز دیگری نیست؛ در واقع در این مرحله هدف نام گذاری ترس یا نگرانی است که در مطلب قبلی به آن اشاره شد.

ر: برای رها شدن از نگرانی چه بگویم؟ پرسش چهارسوال در این جا مهم است (هدف در این قسمت گفت و گوی ذهنی سازگاری است): مثلا در مواجهه با نگرانی در مورد امتحان

  • چقدر ممکنه واقعاً پیش بیاد که نتونم امتحان رو خوب پاس کنم؟
  • آیا واقعا من در موقعیت مشابه هم نتوانستم نمره خوبی بگیرم؟
  • اگر بدترین وضعیت هم پیش بیاید خوب بعدش چه می شود؟
  • چگونه می توانم آن را حل کنم؟ اگر راهی پیدا نمی کنم بهتر است چطور عمل کنم تا بتوانم نگرانی ام را کمتر کنم؟

ا: برای عبور از این مرحله چه اقدامی باید بکنم؟ استفاده از برنامه های تن آرامی و آرمیدگی؛ در مطالب بعدی به مبحث تن آرامی و شیوه های آن خواهیم پرداخت.
س: وقتی از این مرحله عبور کردم خودم را تشویق کنم؛ ساعت پاداش فرا رسیده است. در این مرحله یادداشت برداری نیز می تواند کمک کننده باشد و تجربیات مثبت فرزندان ما را در مواجهه با اضطراب هایشان افزایش دهد.

در مجموع در سری مطالب حواس پرتی و نگرانی در مورد افکار نگران کننده کودکان، راهکارهای توجه به افکار آن ها، پیدا کردن فکر واقعی و راهکار یادآوری واژه هراس به عنوان رویکرد تعاملی کودک و والد در کاهش نگرانی و استرس اطلاعاتی به دست آوردیم.

برای کسب محتواهای بیشتر نیز می توان از منابع (مورد استفاده در چهارمطلب اخیر) زیر استفاده کرد:
– کلیدهای مقابله با اضطراب در کودکان و نوجوانان، نوشته کاتارینا ماناسیس و ترجمه فرناز فرود، مؤسسه انتشارات صابرین.
– کلیدهای پرورش مهارت های اساسی زندگی در کودکان و نوجوانان، نوشته دروتی ریچ و ترجمه اکرم قیطاسی، موسسه انتشارات صابرین.
– روان شناسی رشد از لقاح تا کودکی (جلد اول)، نوشته لورا برک و ترجمه یحیی سیدمحمدی، انتشارات ارسباران.
– راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی؛ ویراست پنجم (DSM-5)، انجمن روان پزشکی آمریکا و ترجمه یحیی سیدمحمدی، نشر روان.

با ما همراه باشید:
مرکز خدمات روانشناسی همپای کودک
hampayekoodak@
021-46013879
021-46046588