Friday، ۲۲ Esfand ۱۳۹۹
قبل شروع این مطلب خوب است این سه داستان را خوب مطالعه کنیم!!
داستان اول: این لوله های پشت کمد برای چه چیزی هستند؛ چرا وقتی به آن ها دست می زنیم در بعضی فصول خیلی داغ هستند و در بعضی فصول اصلاً داغ نیستند؛ از این لوله ها صدای آب می آید؛ این آب برای چیست؟ به کجا می رود؟ و به درد چه کاری می خورد؟ باید از بابا سوال کنم؛ به نظرم خیلی جالب است.
داستان دوم: مامان وقتی ماکارونی ها را روی آب جوش قرار می دهد چرا آن ها بزرگ تر میشوند، این بخارهای درون ظرف آب جوش هوا را خیلی گرم کرده اند؛ احساس می کنم این اتفاق باید جالب باشد؛ چون که درون یخچال هوا خیلی سردتر است. اما وقتی به اتاق خودم می روم هوا معتدل تر می شود و انگار ماکارونی ها در این دما می توانند خوشمزه شوند؛ شاید به خاطر همین هم هست که من ماکارونی های مامان رو خیلی دوست دارم.
داستان سوم: حالا وقت آن است که اتاق خودم را تمیز و مرتب کنم. این مدت همه چیز به هم ریخته است؛ فکر می کنم ابتدا باید روتختی را مرتب روی تخت بگذارم، اسباب بازی هایم خیلی پخش و پلاست، این ووروجک ها نیاز به یک خانه دارند تا در آن استراحت کنند. ببین! باید لباس های کثیف را هم به مامان بدهم تا او آن را در ماشین لباس شویی قرار دهد. از کجا باید شروع کنم؟
اگر به کلمات پررنگ شده بالا کمی دقت کنیم به نکات جالبی می رسیم! این که کودکان ما عمدتاً در سنین چهار تا نه سالگی از گفتاری پنهانی برای کارهای خودشان استفاده می کنند؛ این گفتار پنهانی در درون خود اتفاقات شگفت انگیزی را به همراه دارد. اگر مثل سه داستان بالا این گفتارها را برای خودمان بنویسیم، متوجه نکاتی شبیه به موارد زیر می شویم:
۱. بچه ها از حواس خود برای شناخت بهتر محیط اطرافشان استفاده می کنند؛ آن ها گاهی سوال هایی بسیاری ساده را برای خود تبدیل به یک داستان تخیلی می کنند. (داستان اول)
۲. بچه ها به دنبال علت اتفاق ها هستند؛ آن ها می خواهند بدانند چرا ماکارونی های درون ظرف در دمای زیاد پخته می شوند. آن ها معمولاً دانسته های خود را با هم مقایسه می کنند تا بدانند که بین هوای سرد درون یخچال و هوای داغ درون ظرف ماکارونی درحال پخت تفاوت هایی نهفته است. این تفاوت ها دانسته های آن ها اضافه می کند. (داستان دوم)
۳. ذهن کودکان ما دوست دارد از تمام اتفاقات یا اشیاء یک تصویر ذهنی یا فضایی داشته باشد. برای همین هم هست که آن ها برای تمیز کردن اتاقشان معمولاً سعی می کنند اتفاقات پیش رویشان را در ذهن خود تصور و آن را طبقه بندی کنند و به ذهنشان نظم دهند تا بتوانند از یک جایی کار مهم شان را شروع کنند. (داستان سوم)
اما این مفاهیم چه چیزی را به ما می گویند؟
موارد بالا ما را به مفهومی به نام خلاقیت آشنا می کنند؛ خلاقیت به زبان ساده یعنی همیشه ایده ای در ذهن داشتن، کنجکاو بودن و نگاهی متفاوت به اتفاقات و اشیاء داشتن و در نهایت ایجاد ارتباط بین مفاهیم واقعی (مثل داشتن کمدی جدا برای عروسک ها) و ایده (مثل اینکه عروسک ها نیاز به خانه و جایی برای استراحت دارند).
اما چه کارهایی می توانیم انجام دهیم تا دنیای ذهنی کودکانمان را بهتر درک کرده و در نهایت خلاقیت آن ها را تقویت کنیم؟